۱۷
آذر ۹۲
از این لینک غزل بسیار زیبای حافظ در زیر رو بشنوید:
بشنو این نکته که خود را زِ غم آزاده کنی خون خوری گر طلب روزی ننهاده کنی
آخرالامر گِلِ کـوزه گران خـواهی شد حالیـا فکر سبـو کن که پُر از باده کنی
گر از آن آدمیـانی که بهشتت هوس است عـیش با آدمیی چـند پری زاده کنی
تکـیه بر جای بزرگـان نتوان زد به گزاف مگـر اسبـاب بزرگـی همه آماده کنی
اجـرها باشدت ای خسـرو شیرین دهنان گر نگاهی سوی فـرهاد دل افتاده کنی
خـاطرت کی رقـم فـیض پذیردهیهـات مگـر از نقش پراکنده ورق سـاده کنی
اجـرها باشدت ای خسـرو شیرین دهنان گر نگاهی سوی فـرهاد دل افتاده کنی
خـاطرت کی رقـم فـیض پذیردهیهـات مگـر از نقش پراکنده ورق سـاده کنی
کـار خود گـر به کرم باز گذاری حافـظ ای بـسا عیش که با بخت خدا داده کنی
ای صـبا بندگی خواجه جلال الدین کن که جـهان پر سمن و سوسن آزاده کنی
با سه تار دو بیت اول این غزل زیبا و دلنشین رو زدم. عالی بود. :)
۹۲/۰۹/۱۷