۲۶
آذر ۹۲
گیرم که نوبهار بمیرد
وین نقش و این نگار بمیرد
سرسبزی از چمن بگریزد
شادابی از شرار بمیرد
خرداد جا به صیف سپارد
وز تیر جان شکار بمیرد
ساری به شاخسار نخواند
سرو از سکوت سار بمیرد
یک باغ در زمانه نماند
گل گم شود، هزار بمیرد
دریاچه های سبز بخشکد
سبزینه ی بحار بمیرد
رود از خروش باز بماند
خون در رگ دیار بمیرد
اما، گمان ندار که هرگز
خورشید مهر یار بمیرد
آن نقش عشق، محو نگردد
حتی اگر نگار بمیرد
در صحنه ماندنی ست صداها
گیرم صدا گذار بمیرد
"شهناز"، روح روشن تار است
حاشا که روح تار بمیرد!
به یاد استاد جلیل شهناز
دکتر مهدی فیروزیان
۹۲/۰۹/۲۶