درک خشونت
هرگاه من در سخنرانی پیرامون دارما (رفتار فردی) بحث خشونت بر علیه خویش را مطرح میکنم، تقریبا همه حضار با ناراحتی، سر جای خود جا به جا میشوند. هیچ کس مایل نیست در این مورد چیزی بشنود. من معمولا بدون مقدمه این سوال را مطرح میکنم: آیا شما هم از آن دسته افرادی هستید که آشکارا یا به نحوی نامحسوس و پنهان با خود خشونت میکنید؟ آنان هم معمولا سعی دارند مرا متقاعد کنند که هرچند گاهی خیلی کار میکنند، در روابط ناسالم پافشاری میکنند، پرخوری میکنند یا خیلی کم میخوابند، اما اینها را خشونت با خویش نمیدانند. ولی تک تک آنان با دقت در زندگی خود، اندکی به خود می آیند و چه بسا ابتدا کمی ناراحت و معذب میشوند اما اغلب اوقات در پی این ناراحتی اولیه، احساسی از سبک بالی در انسان به وجود می آی، چرا که برای نیل به آسایش بیشتر، امکانات تازه ای به ذهنشان خطور میکند.
اغلب مردم با الگوبرداری از افکار مختلفی که زاده ی انباشت شرایط عمومی زندگی هستند، بر علیه خود خشونت روا میدارند. قربانی بی گناه این الگو برداری، سلامت جسم و فکر انسان است. هرکسی الگوی منحصر به فردی دارد، اما وجه مشترک همه در این است که در رفتار خود، خشونت عاطفی یا جسمی بیش از حدی را اعمال میکنند.
ممکن است تصور کنید خشونت با خود صرفا به معنای آزارهای جسمانی یا سایر رفتارهای مخرب و زننده ای است که جلوگیری از آن مستلزم در پیش گرفتن برنامه دوازده مرحله ای است. شاید به نظر شما خشونت رفتار بسیار ناهنجاری باشد، اما در فرهنگ لغات خشونت را این طور تعریف کرده اند:
اعمال فشار زیادی که منجر به صدمه یا سوء استفاده گشته و به صورت انحراف یا تجاوز به حقوق فردی متجلی میشود.
فشار زیاد میتواند فعالیتی فکری باشد که نتیجه آن در جسم مشاهده میشود یا فعالیتی که به طور مداوم تکرار میشود تا جایی که از حد بگذرد.
میتوان هر نوع ارتباط توام با اعمال انرژی شدید در قبال دیگری یا خود را خشونت دانست؛ از جمله آزار، عصبی کردن یا آشفته و متلاطم ساختن. آیا به یاد نمی آورید که طی چند روز گذشته با خود به نحوی ناهنجار، خشن و اختلال آمیز رفتار کرده باشید؟
نویسنده مذهبی و راهب درمانگر، توماس مرتون میگوید:
این که خود را به جریان های چندگانه و متضاد بسپارید، به خواسته های زیادی تن دهید، خود را گرفتار برنامه ریزی فشرده کنید، یا بخواهید در هر زمینه ای به هر کسی کمک کنید، به منزله خشونت نسبت به خویش است.